مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.
مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.

نگاهی به دین در مطالعات فرهنگی

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- آیا دین به تفریح بها می دهد؟ آیا دین می تواند وجه فراغتی به خودش بگیرد؟ نگاه به دین در مطالعات فرهنگی می تواند دارای چند بعد باشد:

1. تجاری شدن دین: فرانکفورتی ها بحث می کنند، که دین معانی فرهنگی، معنای تجاری و صنعتی به خودش می گیرد.

2. رسانه ای شدن دین: این دین اقتضائات رسانه ای دارد.

3. روزمره شدن دین: دین تبدیل به عملی روزمره می شود.

4. معنای دیجیتالی شدن دین: اینترنت به توده ای شدن و فراگیر شدن کمک می کند. اما از یک سوی دیگر باعث می شود که شکل کاریزمایی دین از بین می رود.

5. دولتی شدن دین: دین ابعاد حاکمیتی پیدا می کند.

6. مخاطب محور شدن دین: دین به شکل یک ابزار گذران اوقات فراغت در می آید و نقش دین عامه پیدا می کند.

7. روزمره شدن اعتقادات دینی:  وبر وقتی از قدرت و مشروعیت صحبت می کند به سه عامل اشاره می کند:

الف) سلطه قانونی

ب) کاریزما

ج) سنتی

وبر بین شخصیت روحانی و پیامبر تفاوت قائل می شود. پیامبر شخصیت فرهمند دارند. آن قدرت استثنایی دارند که آن را از سنت دریافت کرده اند اما روحانی آن را از سنت گرفته است.

وبر می گوید: حصلت های فرهمندانه به مرور با امور روزمره در هم آمیخته می شوند. به مدار روزمره نزدیک می شود. به مرور زمان همه چیز دچار کهنگی می شود و این به دلیل عقلانی شدن جامعه است.

بحث دورکیم را داریم. او وقتی دین را توضیح می دهد، مثل وبر از ذات دین حرف نمی زند. او از کنشگران سخن می گوید. او می دین و مناسک دینی دین داران را جمع می کند. او به دو دیالکتیک قائل است:

1. امر مقدس

2. امر نامقدس

او امر مقدس را یک امر استعلایی می داند.

امر نامقدس مستغرق در زندگی روزمره است.

دورکیم می گوید امر مقدس شدن لازه حیات اجتماعی است. مقدس شدن حفظ و نظم و جوشش اجتماعی را شروع می کند.

بر این مبنا دیالکتیک امر مقدس و نا مقدس دو بعد دارد:

1. دریافت گرایی

2. لذت گرایی

در مراسم و مناسک دینی دو وجه وجود دارد:

1. وجه استعلایی

2. سخت: انسان در موقعیت سختی قرار می گیرد.

دورکیم می گوید بخشی از آن جنبه استعلایی، راحتی، لذت و غیره دارد. به عنوان مثال ما روزه می گیریم و در کنار آن سنت مهمانی را داریم.

او بحث می کند که اگر بخواهیم مراسم دینی و دین (همایش های دینی) را به سخت و آسان تقسیم کنیم می توانیم بگوییم:

1. بخش سخت: نظم اجتماعی است.

2. بخش آسان: تفریح است.

در ظاهر چیز بدی نیست. او از دو خطا می گوید (دورکیم همیشه دنبال علت و معلول می گردد) او می پرسد علت این که این مراسم وجود دارد چیست؟ او پاسخ می دهد که علتش تفریح است. اما نقدی که به سخن او وارد است این است که:

1. تقلیل دادن همه چیز به تفریح غلط است.

2. درست است که نذر وجود دارد. اما این نذر به دلیل خوش گذرانی نیست و دورکیم نیت آن را در نظر نگرفته است.

یکی از چیزهایی که باعث شده است که دین جنبه سرگرمی بگیرد، روزمره شدن و نزدیک شدن به تقریح است.



ریتزر می گوید: مکدونالدی شدن، دیزنیایی شدن. ریتزر از وبر می گیرد:

وبر می گوید: در جامعه عقلانی این ها اتفاق می افتند، ریتزر هم همین را مبنا قرار می دهد و در چند جا به مکدونالد می پردازد. این بخش ها عبارتند از:

1. اثر پذیری

2. کنترل: پولش را می دهید و می روید نوشابه را می گیرید. ماشین به شما می فروشد.

3. اثر بخشی: همه ابزارهای مکدونالد می خواهد کارآمدترین ها را به مشتری بدهد.

4. آداب: منو را می گیرید، آداب خاصی ندارد، و فقط فست فود خودتان را می گیرید و خودت بدون نیاز به کارگر باقی مانده غذا را جمع می کنی.

5. محاسبه پذیری: کمیت غذا، طبخ غذا و تعداد آن قابل محاسبه است.

6. پیش بینی پذیری: ارزان ترین حقوق در مکدونالد کار کردن است اما باز هم آموزش می بینند.

ریتزر ی گوید که مکدونالدی شدن به همه چیز رسوخ می کند.


نظریه مند کردن مصرف

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- در بحث نظریه مند کردن مصرف به نظریه هایی که در این حوزه وجود دارد می پردازیم. 

مارکس: کارل مارکس از بیگانگی و شی وارگی و غریبه گی می گوید. اینکه کارگر با کالایی که آن را تولید می کند ارتباط نمی گیرد. 

مارکس می گوید: کارگر کالایی را تولید می کند اما نسبت به آن بیگانه است. سرمایه مفهومی محوری است. مفهومی مجرد است. سرمایه در ماشین آلات می باشد.

آلتوسر: برای بررسی مطالعات مارکس باید به نظریات اولیه و ثانویه او نگاه کرد. او نظریات اولیه مارکس را قبول نداشته است. 

در دوره پیش از سرمایه داری، هرچیری که کارگر تولید می کرد، متعلق به خودشان می شد. 

ماکس وبر: بحث منزلت اجتماعی را مطرح می کند. 

عامل فرهنگی در نظریات کالوانیسم مطرح می شود که به پیوریتن ها و نگاه خاص آنها به پدیده مصرف می پردازد.

مارکسیسم چند نکته کلیدی دارد:

1. بیگانگی اجتماعی

2. آگاهی کاذب

در گذشته کارگر بسیاری از چیزهایی را که تولید می کرد را نمی توانست بخرد. 

الگوی قدیمی مصرف، شکل نمادین پیدا نکرده است. 

مارکس ایده آلیست بوده و به نظریات هگل اعتقاد نداشته است.



کتاب مصرف فرهنگ: 

در این کتاب به مساله تفاوت میان نشانه و نماد می پردازد:

  • نشانه: امر محسوس است.
  • نماد: مجرد و انتزاعی است.

فرهنگ هایی که مردم می پذیرند، ممکن است خودآگاه نباشد. 

در حوزه مصرف دو نوع نظریه داریم:

1. نظریات ساختارگرایی: متاثر از بحث های سوسور است. زمان را به مجموعه ای از قواعد زبان تقسیم می کند. که به آن Long و Parol می گویند.

لویی استراوس نیز همین کار را انجام می دهد و در بررسی اسطوره ها به قوانین و معانی درونی و فرهنگ می پردازد.

2. نظریات پسا ساختارگرایی: بیشتر در پسا ساختارگرایی به عنوان پست مدرن به آن می پردازند.

در پست مدرن، واژه  غیبت اهمیت پیدا می کند، تا واژه حضور.

انسان می تواند صبح سنتی و ظهر مدرن باشد.

در مدرن با ثبات روبرو هستیم. اما در پست مدرن با بازنمایی هایی غیر پایدار و متغییر روبرو هستیم. در روش های پوزیتیویستی مدرن به روش های تفسیری و معنایی پست مدرنیستی روبرو می شویم. ما با معانی مختلف روبرو هستیم.

مدرن به امر واقعی و پست مدرن به امر فراواقعی اشاره دارد. در مدرن توجه به هویت های قومی است و تاریخ آن از 1960 تولید شده است. چیزی که اهمیت پیدا می کند، تفاوت هاست. اهمیت کار و مرکزیت کار جای خود را به مصرف گرایی می دهد.


مطالعه مصرف در مطالعات فرهنگی

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- یکی از حوزه های بسیار مهم در مطالعات فرهنگی و رسانه بحث مصرف است. مصرف در چند دوره تعریف می شود. 

در دوره اول تولید بیشتر از مصرف مطرح است. همه چیز مبتنی بر کار است، دستمزد، تولید نظام مند و عقلانی است.

در این زمینه وبر از بحثی به نام Calling نام می برد که به معنای تکلیف است. در میان پروتستان ها اقلیتی به نام پیوریتن ها وجود دارد که احتمالا همان کالون ها هستند. این ها معتقدند که تکلیف آنها کار کردن و خرج نکردن و به عبارت دیگر مصرف نکردن است.

در مرحله دوم مصرف شکل جدیدی می گیرد. این مساله با مهاجرت شروع می شود و مصرف به شکل انبوه مطرح می شود. کتاب مصرف عامه در این زمینه از عامه شدن و امریکایی شدن فرهنگ سخن می گوید. و سپس می گوید که متکب فرانکفورت که یک مکتب انتقادی نسبت به سرمایه داری است چه می گوید.

در اروپا کسانی که فقیر هستند، میانسال می باشند و در مقابل مصرف مقاومت می کنند. اما در امریکا برای این قشر میانسان هیچ مقاومتی وجود ندارد.

وبلر از طبقه مرفه می گوید. زیمل نیز بحث حیات شهری و کلان شهر را مطرح می کند. 

در نتیجه باعث می شود که مصرف به مقوله ای جامعه شناختی تبدیل شود. مصرف سپس هویت پیدا می کند. اینگلهارت می گوید: دولت رفاه، رفاه نسبی را در اختیار مردم قرار می دهند. وسایل حمل و نقل برای رسیدن به مال ها و پاساژهای بزرگ در اختیار آنها قرار می دهد.

در کتاب «تجربه مدرنیته»، مارشال برمن، دکتر فرهادپور از کمک اتوبان ها، بزرگراه ها و سنگ فرش ها به مدرن شدن شکل شهر می گوید. همه این ها باعث می شود که مصرف تسهیل شود.


ب

وردیو از سه نوع سلیقه نام می برد:

1. سلیقه مشروع

2. سلیقه میان مایه (طبقه خرده بورژوا)

3. سلیقه عامیانه (طبقه کارگر)

خرده بورژوا می خواهد خودش را به بورژوا متصل کن. بوردیو روی طبقه مرفه صحبت نمی کند. بوردیو از تلاش و پویایی صحبت می کند.

زیمل: آدم ها از حیات ضمنی به کلان شهر، کلان شهرها آگاهی به مد را اضافه می کند.

آدم ها در شهرها می خواهند از افراد دیگر متمایز شوند. انسان ها از هم منزوی و بیگانه می شوند. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که جایگاه مصرف کننده در کلان شهرها چیست؟

اعتماد به نف پسدا کردن نتیجه تلاش خرده بورژوا ها است.

فرد فکر می کند که من به آن لذت رسیده ام و از این مساله کیف می کند. حس داشتن یک لی وایز اصل با یک لی وایز قلابی مساله است.

زیمل می گوید: ما در مد دو مفهوم داریم:

1. مرکز گرایی (Centralization)

2. مرکز گریزی (Decentralization)

مرکز گریزی کاری است که بورژواها انجام می دهند و می خواهند به کالایی دسترسی پیدا کنند که بورژوا خودش را از بقیه جدا می کند.

مرکز گرایی را خرده بورژوا برای نزدیکی به بورژوا انجام می دهد.

در شهرها همه چیز سیال است. همه چیز در حال تغییر است.

بحث دیگر بحث فوردیسم است: فورد با سرمایه داری مبارزه کرد. این مکتب حقوق کارگر را بالا برد و ماشینی تولید کرد که خود کارگران بتوانند آن را بخرند.

سیاست فورد مصرف انبوه کالا است. (سیاه سیاه سیاه). فورد سلیقه را نادیده گرفت. او فقط تولید می کند.

در دوره بعدی فورد شکست می خورد و پسا فوردیسم شکل می گیرد و سلیقه را لحاظ می کند. و به انتخاب مصرف کننده اهمیت می دهد.

در اینجا با «پدیده کهنگی» روبرو می شویم. یعنی مصرف کننده این تلقی را دارد که بعد از 4 سال ماشین خودش را لیز می کند. 

«کهنگی»:

1. کسی که همیشه می خواهد ماشین نو سوار شود، سوار می شود.

2. اگر نخواهد آن را به بازار می برد و با قیمت پایین تر می فروشد. با این کار همه ماشین دارند و تفاوت ها را درک نمی کنند. اما تمایز را می فهمند.