مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.
مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.

رویکردهای نظری به روایت

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- در این نوشتار به بحث رویکردهای نظری به روایت از نگاه دکتر سید علی اصغر سلطانی فرد می پردازیم.



رویکرد تودورف به روایت

  1. وضعیت تعادلی (خوب، بد، یا خنثی) وجود دارد. (تعادل اولیه)
  2. رویداد (شخصیتی یا عملی) تعادل را به هم می زند.
  3. قهرمان تعادل را تشخیص می دهد.
  4. قهرمان اصلی سعی می کند واقعیت را مرمت کند تا تعادل برگردد.
  5. تعادل ایجاد می شود، اما تعادل جدید با وضعیت قبلی متفاوت است.
رویکرد ولادمیر پروپ به روایت

صدها داستان روسی را مطالعه کرد و دید که همه روایت ها، اشتراکاتی دارند.

فیلم من دیگو مارادونا هستم را ببینید.

متوجه شد که روایت ها توسط انواع خاصی از شخصیت ها و کنش ها شکل می گیرد.

31 کارکرد در روایت را شناسایی می کند که عبارتند از:

  1. غیبت
  2. هشدار
  3. تخطی از هشدار
  4. شناسایی: چیز خوبی را شناسایی می کند.
  5. تحویل: اطلاعات بدست می آید.
  6. نیرنگ: شریر قربانی را می فریبد.
  7. همدستی: قربانی فریب خورده و با شرور همدستی می کند.
  8. شرارت
  9. وساطت
  10. شروع مقابله 
  11. تا شماره 31

رویکرد گری ماس

گری ماس بر اساس کار پروپ کارش را بنا کرد. کنشگران را شناسایی کرده است. عبارتند از:

  1. یک فاعل Subject یا قهرمان پیرنگ داستان
  2. هدف
  3. رقیب دارد.
  4. یاریگر یا Donner را پیدا می کند.
  5. و یاریگر، شی ارزشمند (Object) را از یک فرستنده دریافت می کند و به یک گیرنده می دهد.
  6. عمل گسترش پیدا می کند.
  7. گره گشایی اتفاق می افتد یا نمی افتد و منتهی به پایان های متفاوتی می شود.

در روایت شناسی باید شخصیت ها، راوی ها و زمان و ترکیب را مطالعه کنید.

دکتر سلطانی فر، کتاب دکتر علی عباسی را پیشنهاد دادند.

همچنین می توانید مقالاتی را که در این حوزه وجود دارند ببینید.


آرایه های ادبی در نشانه شناسی

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- از دهه 1270 به این سو در زبانشناسی و روانشناسی گرایشاتی شکل گرفت که ما به وسیله این استعاره شناختی جهان را می شناسیم.

واژه Metaphor را ارسطو وضع کرد. Meta یعنی فرا یا فراسوی و Pherein به معنای حمل کرده است. استعاره بیشتر در ادبیات استفاده می شود.

عبارت زیر را در نظر بگیرید: آن استاد، مادی است. در اینجا مصداق داریم:

مصداق اول: «استاد» که موضوع (Topic/Tenor) استعاره است.

مصداق دوم: «مار» که حامل (Vehicle) استعاره است که اطلاعاتی راجع به موضوع استعاره به ما می دهد و رابطه بین این را زمینه (Ground) استعاره می گویند.




ربط استعاره و نشانه شناسی

ساختار استعاره

X=Y

Y= آن استاد. شخصی آب زیر کاه. خطرناک است.

X= آن استاد، ماری است.

در نتیجه:

X=Y یعنی مار است آن استاد.

X=Y

خطرناک= مار

این مثال نشان می دهد که ما پدیده های جهان خودمان را به همدیگر ربط می دهیم. ما به حرکت مار در پشت شاخه ها و نیش زدن آن نگاه می کنیم و به آن ربط می دهیم. به آن در نظر گرفتن پدیده های مختلف به همدیگر ربط می دهیم. Interconnectedness.


اولین بار فیلسوف ایتالیایی ویکو (1744-1688) گفت: استعاره ابزاری برای تفکر انتزاعی است. این پایه بحث جانسون و لیکاف (استعاره هایی که اب آنها زندگی می کنیم) مطرح می کنند.

آنها با تقسیم بندی ارسطو که اسم ها و مفاهیم را به ذات و معنای انتزاعی تقسیم می کرد استدلالشان را آغاز می کنند.

آنها مفاهیم را استعاره های مفهومی (Conceptual Metaphor) نامیدند.

ما با اسم های ذات، مباحث انتزاعی را توضیح می دهیم.

استعاره های زیر را در نظر بگیرید:

فلانی گاو/ شیر/ گوسفند/ میمون/ مارمولک/ بزغاله/ خر و ... است.

استعاره مفهومی. الگوی کلی پشت همه استعاره های فوق این است.

این انسان حیوان است. (نشانه ای است که یک استعاره مفهومی را شکل می دهد.)

اسعاره مفهومی--> انسان حیوان است.

انسان--> امیلی، ناصر، تقی--> موضوعات استعاری خاص

حیوان-->خر، میمون، گاو، سگ--> حامل های ابتکاری خاص

لیکاف و جانسون به جای آن دو حوزه هدف (Target Domain) و حوزه منبع (Source Domain) را به کار می برند.

حوزه هدف: موضوع استعاره

حوزه منبع: حامل استعاره

چند نمونه مفهومی را مطرح می کنیم:

جلسه دفاعیه ات عالی بود.

خیلی خوب از موضوع ات دفاع نکردی.

تیرهایش به هدف خورد.

اگر از این استراتژی استفاده کنی، نابودت می کنند.

(همه این ها از کلمات نظامی استفاده شده است.)


اما سوال اینجاست که استعاره های مفهومی از کجا می آیند؟

لیکاف و جانسون اینها را طرحواره های تصویری (ImageSchemas) می دانند.

طرحواره های تصویری حاصل تجربیات حسی، از اماکن، حرکات اشکال و غیره هستند و در اثر تجربه زیست در ذهن شکل می گیرند. ما در فارسی ماه را به زیبایی زن در نظر می گیریم.

آنها تجربه را به مفاهیم انتزاعی پیوند می دهند.

لیکاف و جانسون سه نوع طرحواره تصویری معرفی کردند.

  1. طرحواره های جهتی (Orientation Schema): بالا- پایین، چپ- راست، عقب-جلو و ... جناح چپ و راست.
  2. طرحواره های وجودی وجود شناختی هستی شناختی (analogical Schema): استعاره ها مفهومی را تولید می کنند که در آن احساسات، فعالیت ها و اندیشه ها با پدیده ها و مواد موجود در جهان مرتبط می شوند. مثلا ذهن به مثابه ظرف: «ذهنم پر از خاطرات بد است.»
  3. طرحواره های ساختاری (Structural Schema): زمان پول من است.
  4. طرحواره های تصویری (?): یک شکل جهت است. اشاره به بالا، شادی و پایین ناراحتی است.


  •  سرحال بود= در اوج خوشحالی بود.
  •  سر به زیر افکنده بود=  از ناراحتی در خودش فرو رفته بود. 
  • دانش روشنایی است = جهل و نادانی تاریکی است. 
  • با توضیحات استاد روشن شدم= حرف هایش واضح/روشن بود. 
  • اوحدی مراغه ای علم را نور و بیداری و جهل را تاریکی و خواب دانسته است. 
اندیشه ها ساختمان اند:

  • نظریه اش، خیلی خوش ساخت است.
  • اندیشه هایش بر مبنای محکمی استوار نیستند.
  • چارچوب فکری اش با نقدهای مخالفان رو ریخت.
اندیشه ها گیاه اند:

  • نظریه اش به تدریج رشد کرد.
  • شکوفایی فکری او بسیار زود اتفاق افتاد.
اندیشه ها کالا هستند:

  • این دیدگاه دیگر خریدار ندارد.
  • حرفه اش ارزشی ندارد.
  • نظریات با ارزشی در این جلسه ارائه شد.
برخی از استعاره های مفهومی آنقدر تکرار شده اند، ما آنها را نمی بینیم. یکی از آنها استفاده از دیدن به جای فهمیدن است. مثلا در فارسی می گوییم:

  • می بینیم حرفه ای جدید می زنی.
  • دیدی چه نکات عجیبی می گفت.
  • جهانبینی او کاملا متفاوت است.
استعاره مفهومی دیدن، باور کردن و فهمیدن است. 

جمع بندی:

واستراونگ می گوید: حضور چنین فرمول هایی می گوید که بدون جنس مفهوم های بصری از پرداختن به دانش و خردورزی عاجز بودیم. علت اینکه توانستیم ببینیم و حرف بزنیم این است که توانسته ایم از استعاره ها استفاده کنیم.

جانسون و لیکاف می گویند: شما با بررسی استعاره های یک فرهنگ می توانید به توصیفی از الگوهای شناختی، آرمان فرهنگی و آرمانی دست پیدا می کنید.

  • اندیشه ها ساختمان هستند.
  • اندیشه ها گیاه هستند.
  • اندیشه ها غذا هستند.
  • اندیشه ها شخص هستند: داروین به زیست شناسی.
  • اندیشه ها مد هستند.
ICMها در فرهنگ های مختلف متفاوت اند.

برای اندیشه، حدود 89 حوزه عمده برای کاربردهای استعاری اندیشه وجود دارد. برای عشق 36 حوزه منبع وجود دارد.

بدن

تحقیقاتی که روی استعاره های مفهومی انجام شده، ما بدن انسان را مقیاسی برای جهان پیرامون است.

وقتی می گویید: در قلب طبیعت، چای کوه و قلب شهر، دل شب، پای کاغذ، شکم مشکلات و ... است.



استعاره (Metaphor) در نشانه شناسی

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- در فاصله میان امور نامعقول، امور معقول، این استعاره است که بیشتر دانش تولید می کند. (ارسطو)

در علوم شناختی جدید، استعاره نقش مهمی دارد.

عشق چیست؟

عشق هواست.

عشق سفر است.

عشق ویرانی است.

عشق گل سرخ است.




استدلال استعاری (Metaphorical Reasoning) یا راهبرد نشانه شناختی است که امری انتزاعی را به شکل ملموس و تجربه پذیر تقلیل می دهد تا آن را قابل فهم کند.

تشبیه عدالت به ترازو

به طور سنتی، استعاره را یکی از صنایع ادبی می دانستند. و حتی اگر در محاورات روزمره به کار می رفت، آن را تحت تاثیر ادبیات در نظر می گرفتند. در فلسفه هم استفاده می شود.

همانطور که لیکاف و جانسون (1980: 3) در کتابشان استعاره را امری فراگیر می دانند.

به طور سنتی از یونان باستان به این سو، آرایه های ادبی (Figures of Speech) را جزئی از راهبردهای (رتوریک استفاده کارآمد از زبان برای اقناع مخاطب به سوی مورد نظر ماست.) است:

  1. راهبرد اغراق و مبالغه (Hyperbole): استفاده از تاکید زیاد برای اثرگذاری: «گاو را با پوست می خورد.»
  2. راهبرد تشبیه (Simile): استفاده از ادات تشبیه برای مقایسه دو چیز: «او از ترس مثل گچ سفید شده است.»
  3. استعاره (Metaphor): مقایسه ای تلویحی بین دو چیز نامشابه است که در واقع شباهتی از رمزها است.
  4. اوج (Climax): در اوج طوری معانی را می چینند که به اوج می روند. مسخره کردنش توهین است. استهزائش جنایت است اما انکار آزادی بیانش؟
  5. نا اوج (anticlimax): جنبش اندیشه ها و مفاهیم به نحوی که به تدریج از اهمیت آن می کاهد.
  6. تباین (Antithesis): همنشین کردن دو واژه، عبارت یا جمله ای که به لحاظ معنایی متضاد و متباین هستند: «گناه کردن انسانی است، بخشیدن الهی.»
  7. حسن تعبیر (Euphemism): جایگزین کردن واژه یا مفهومی که معنای بد و ناخوشایند دارد با واژه ای که خوشایندتر است: دستشویی به جای توالت.
  8. مجاز (Metonomy): به کار بردن واژه یا عبارتی به جای واژه یا عبارتی که با آن رابطه ای مهم دارد. مثال: «سماور جوش آمده است»(آب سماور در جوش است.)
  9. مجاز مرسل (Synec Doche): جزء جای کل می نشیند و کل جای جزء. «بهترین مغزهای کشور در هیئت دولت جمع شده است.»
  10. استعاره بعید (Conciet): نوعی استعاره بعید الذهن و افراطی برای مقایسه دو چیز کاملا متفاوت: «کشق، گرم است.»
  11. کنایه (Irony): گفتاری طعنه آمیز که در معنایی متضاد معنای ظاهری کلام مد نظر است: «عاشق این دردسری هستم که برام درست کردی.»
  12. متناقض نما (Paradox): گفتاری که متناقض و ناسازگار به نظر می رسد: «او جاسوس معروفی است.»
  13. تشخیص (Personification): جان دهی به اشیاء و مفاهیم انتزاعی: «نیاز، ما در اختراع است.»