مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.
مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.

فرهنگ در مطالعات فرهنگی

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- فرهنگ دچار تغییر شده است. ما می توانیم سه معنا را در مطالعات فرهنگی از فرهنگ درک کنیم:

  1. فرهنگ به معنای یک خصلت کلی جوامع و گروه ها است. (فهمی که تایلور از آن می گیرد: تالیور مرز انسان و حیوان را فرهنگ می داند.) تایلور فقط فهم مفرد و عامی از فرهنگ می گیرد.
  2. فرهنگ به معنای قلمروی مجازی از نمودهای انسانی است. انسان تولیدات فرهنگی دارد و مشخص است که این موارد را انسان تولید کرده است.
  3. فرهنگ به معنای معناسازی است. فرهنگ معنا تولید می کند. فرهنگ حرکتی از معنای نخبه گرایانه به معنای اتنوگرافیک از فرهنگ دارد. 
از نگاه عده ای، تمام انسان ها فرهنگ دارند و برخی می گویند که فقط عده ای خاص صاحب فرهنگ هستند. آرنولد در نقد به مفهوم فرهنگ نخبه بسیار موثر بود. از نگاه او فرهنگ امری مستقل نیست بلکه به موارد دیگر وابسته است.

نظریه های فرهنگ و مطالعات فرهنگی

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- در این نوشتار به نظریه های فرهنگ و مطالعات فرهنگی با توجه به کتاب «مطالعات فرهنگی؛ مبانی و اصول» دکتر بهار می پردازیم.

1. نظریه کارکرد گرایی: در کارکرد گرایی با مواد ثابت روبرو هستیم. اینکه آیا کارکرد این بحث ثابت تغییر کرده است. چگونه از کارکردگرایی به فرهنگ می رسیم؟ 

امیل دورکیم: با جامعه از طریق عناصری ثابت سخن می گوید. نمونه هایی که به آن می گوید که از کنشگ سخن می گوید. مثلا او از وجدان جمعی می گوید. اینکه عنصر دین چیزی به نام وجدان جمعی دارد. وجدان جمعی از ایده ها، نگرش ها، و ارزش ها در جایی به نام کلیسا دیده می شوند.

دوکیم از معانی به عناصر می پردازد. 



ماکس وبر:وبر از معانی استفاده می کند. اینکه تفسیری بحث می کند. کنش فرقه در نگاه وبر اهمیت پیدا می کند. بحث تکمیل و تکلیف بر آنها مترتب می شود. وبر جامعه شناس است. به فرهنگ به صورت مستقل نمی پردازد. او سه ضلعی را می بیند که یک ضلع آن اقتصاد، ضلع دیگرش سیاست و ضلع سومش فرهنگ است. 

اما در مطالعات فرهنگی، فرهنگ مستقل مورد بحث قرار می گیرد.

2. نظریه تضاد: فرهنگ و جامعه تضاد بین دو طبقه است که از سنت مارکسیسم گرفته شده است.

مارکس از فرهنگ والا و پرولتاریا و تحت سلطه سخن می می گوید. او عناصر اصلی بحث خود را آگاهی کاذب و از خود بیگانگی می داند. چارلی چاپلین نیز در فیلم معروف خود از الینه شدن انسان می گوید. اینکه انسان چگونه استاندارد می شود.

3. نظریه مکتب فرانکفورت: گرامشی نقد مارکسیستی می زند و نقادی می کند. که از درون آن هژمونی بیرون می آید. رویکرد تفسیری به ذهن کنشگر می پردازد. فرهنگ در این نظریه شکل نمادین می یابد. این مکتب به بحث صنعت فرهنگ به عنوان نقدی به فرهنگ در جوامع صنعتی می پردازد.

گیرتز و وبر: به عنوان جامعه شناس به این بحث کمک می کنند. این رویکرد را کنش نمادین می نامند.

رولان بارت: نمونه ای از یک مطالعات فرهنگی است. او به خواننده مطالعات سوسور به عنوان ساختارگرا اهمیت می دهد. فرهنگ مثل تکلم است. زبان قواعدی دارد که به آن لانگ می گویند. ما غیر از آن با لایه های پنهان زبان کار داریم که آن را مطالعه می کنیم. با شرایط کاربر همخوانی دارد. اینکه شخص متکلم قواعد نیست؛ بلکه متکلم ذهن، اندیشیده ای است که آن را بیان می کند.

4. نظریه های نشانه شناسی: نشانه شناسی بارت، بوردیو و ... بحث هایی هستند که به مطالعات فرهنگی کمک می کنند. او پساساختارگرایی را نوعی بی نظمی می داند که در درون خودش نظم دارد. در مطالعات فرهنگی می گوییم فرهنگ عامه تولید کننده است و به آن معنایی می پردازیم که فرهنگ عامه تولید کرده است.


فرهنگ و طبیعت از نگاه جان فیسک

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- جان فیسک یکی از آن ارتباطاتی هایی است که به حوزه رسانه و مطالعات فرهنگی نیز پرداخته است.  او در مقاله ای به نام «The Beach» به ساحل دریا اشاره می کند. او می گوید، بخشی از ساحل طبیعت است که ما نمی توانیم بر آن تسلط پیدا کنیم. ساحل یعنی فرهنگ، جاییکه شما به طبیعت دستبرد می زنید. میز می چینید،سبزه می زنید، اسکله می زنید، آنجاها کنترل هست و فرهنگ وارد می شود.

مارسل موس هم می گوید که قدم زدن در شهر از روستا متفاوت است. او شنا کردن ایرانی ها را با اروپایی متفاوت می بیند.

مارسل موس (انگلیسی: Marcel Mauss؛ زاده ۱۰ مهٔ ۱۸۷۲ درگذشته ۱۰ فوریه ۱۹۵۰) یک دانشمند در زمینه جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی اهل فرانسه بود.